خاطراتی از مشاوره‌ها و آموزش‌ها (۷)

تو دوره سربازی، به صورت پارت‌تایم و ساعتی چند جایی کار می‌کرد. یکی‌ش شرکتی بود که تمرکز خدمات «برنامه‌ریزی و کنترل پروژه» بود.

مدیر مستقیم من آقای «م» بود. یه روز گفت کارفرما از مون خواسته یه سیستم مدیریت پروژه برای تعدادی پروژه تحقیقاتی طراحی کنیم. حاضری بریم جلسه و کل کار رو بهت برون‌سپاری کنیم.

به طور طبیعی و در دوره سربازی این بهترین پیشنهادی بود که بهم می‌تونست بشه.

جلسه اول برگزار شد و من استفاده از PMBOK رو پیشنهاد دادم، کارفرما هم پذیرفت و گفت لازمه کل کار تو دو ماه انجام بشه، منم گفتم باشه فقط لازمه شما هم همراهی کنید.

کارفرما پرسید، چه همراهی لازم داری؟

جواب من: در حال حاضر سربازم و لازمه جلسه‌هامون ۶ صبح یا ۶ غروب برگزار بشه.

بعد پذیرش کارفرما، کار رو شروع کردم (با همراهی یکی از دوستانم).

هفته‌ای دو جلسه برای ارایه کار برگزار می‌شد و در سایر روزها یا مشغول طراحی بخش‌های سیستم بودیم یا اصلاح قبلی‌ها.

اواخر کار متوجه شدم، کارفرمای من کارفرمای اصلی نیست و در عین حال اون کار قرار بوده یک‌ساله انجام بشه و چند نفر درگیر کار شدن و ناموفق بودن و دو ماه آخر به من رسیده.

کار تمام شد و بازخورد کارفرمای من و بعدش کارفرمای اصلی (که بسیار مثبت بود) باعث شدن که مشاوره «مدیریت پروژه» بشه یکی از کارهایی که در این سال‌ها انجام دادم.

اگر اون روز آقای «ک» اون پیشنهاد رو نداده بود، شاید در گیر این موضوع نمی‌شدم.

پی‌نوشت: برخی تاریخ‌ها، افراد و وقایع عمدا و اندکی تحریف شده‌اند?? و هرگونه شباهت با کارفرما / مدیرعامل قبلی، فعلی یا آتی شما، کاملا محتمل است.