بگردون و خاطرات ترافیکی

امروز بر حسب اتفاق یک همکاری قدیمی رو بعد از حدود ۱۴ سال تو ترافیک سنگین دیدم که معمولا تو گفتگوها عبارات و واژه‌های خاصی رو استفاده می‌کرد (ترافیک اون‌قدر سنگین بود که حدود ۵ دقیقه فرصت شد با هم با خیال راحت صحبت کنیم).

یکی از این واژه‌ها، واژه «بگردون» بود!!!!

اعتقاد داشت تو برخی شرکت‌ها «مدیر» نداریم و تنها با «بگردون» سر و کار داریم.

بگردون‌ها موجوداتی عجیب و فاقد اختیار در تصمیم‌گیری هستند و صرفا باید یک واحد رو بگردونن!!

بگردون‌ها ظاهرشون شبیه «مدیر» و باطن‌شون شبیه هیچ موجود مشابهی نیست! و حتی در مواردی وسط گردوندن، یهو می‌گن برعکس بگردون.

یادمه این همکار همیشه موقع شرح وظایف نوشتن اصرار داشت که یک بند به آخر شرح وظایف اضافه کنیم با این مضمون: «و سایر وظایف محوله».

و معتقد بود که این عبارت جادوییه و ۹۹ درصد درآمد افراد از همین «سایر امور محوله» ناشی می‌شه و نه از بقیه شرح وظایف.
خلاصه که بعد از روان شدن مسیر کلی خاطراتش رو مرور کردم و مثل م ج ن و ن ها با خودم خندیدم.

امیدوارم من رو تو مسیر ندیده باشید که آبروریزی شده باشه.

به امید دیدار شما در ترافیک بعدی و یادآوری خاطراتی که خنده به لب بیاره.